س 29: تا به حال در بقا بر تقليد از ميّت، به اجازه مجتهد غير اعلم عمل مىکرديم. اگر اجازه مجتهد اعلم شرط بقا بر تقليد از ميّت است، آيا عدول به اعلم و طلب اجازه او براى بقا بر ميّت بر ما واجب است؟
اگر فتواى غير اعلم موافق با فتواى اعلم در اين مسأله باشد، عمل به فتواى غير اعلم اشکال ندارد و نيازى به عدول به اعلم نيست.
س 30: آيا در عدول از يکى از فتاواى امام خمينى(قدّسسرّه) واجب است به فتواى مجتهدى که از او براى بقا بر تقليد ميّت اجازه گرفتهام، رجوع کنم يا آنکه به فتواى ساير مجتهدين هم مىشود عمل کرد؟
ج: احتياط در رجوع به فتاواى همان مجتهد است، مگر آنکه مجتهد زنده ديگر اعلم از آن مجتهد و فتواى او در مسأله مورد عدول مخالف فتواى مجتهد اول باشد، که احتياط واجب در اين صورت، رجوع به مجتهد اعلم است.
س 31: آيا تغيير مرجع تقليد جايز است؟
ج) عدول از مجتهد زنده، به مجتهد زنده ديگر بنا بر احتياط واجب جايز نيست مگر اين که اعلم يا محتمل الاعلميه باشد.
س 32: جوانى هستم ملتزم به احکام شرعى، در گذشته قبل از رسيدن به سن تکليف مقلد حضرت امام (ره) بودم، ولى اين تقليد مبتنى بر بيّنه شرعى نبود بلکه بر اين اساس بود که تقليد از امام سبب برائت ذمّه مىگردد. بعد از مدّتى به مرجع ديگرى عدول کردم، در حالى که اين عدول هم صحيح نبود و بعد از درگذشت آن مرجع، به جنابعالى عدول کردم. لطفاً حکم تقليدم از آن مرجع و حکم اعمالم در آن مدت و تکليف فعلىام را بيان فرماييد.
ج: آن دسته از اعمال شما که بر اساس فتواى امام(قدّسسرّه)، چه در حال حيات با برکت وى و چه بعد از رحلت ايشان، بنا بر بقا بر تقليد از امام(قدّسسرّه) انجام گرفته، محکوم به صحّت است. ولى اعمالى که به تقليد غير منطبق با موازين شرعى از مرجع ديگرى انجام يافته، اگر منطبق با فتواى کسى که هم اکنون بايد از او تقليد کنيد، باشد، محکوم به صحّت و موجب برائت ذمّه است، والّا قضاى آنها بر شما واجب است. در حال حاضر شما بين بقا بر تقليد از امام راحل طاب ثراه و بين عدول به کسى که بر اساس موازين شرعى او را شايسته تقليد مىدانيد، مخيّر هستيد.
بقا بر تقليد ميّت
س 33: شخصى که مقلّد امام (رحمة الله عليه) بوده، پس از ارتحال ايشان از مرجع معيّنى تقليد نموده است. در حال حاضر مىخواهد دوباره از امام تقليد نمايد. آيا اين تقليد جايز است؟
ج: رجوع از مجتهد زنده جامعالشرايط به مجتهد ميّت بنا بر احتياط، جايز نيست. ولى اگر مجتهد زنده در زمان عدول به او واجد شرايط نبوده است، عدول به او از همان ابتدا باطل بوده، و اين فرد در حال حاضر اختيار دارد که همچنان بر تقليد امام (ره) باقى بماند و يا به مجتهد زندهاى که تقليدش جايز است، عدول کند.
س 34: من در زمان حيات امام خمينى (ره) به سن تکليف رسيده و در بعضى از احکام از ايشان تقليد کردم، در حالى که مسأله تقليد به خوبى برايم معلوم نبود، اکنون چه تکليفى دارم؟
ج: اگر در اعمال عبادى و غير عبادى در زمان حيات امام (ره) به فتاواى ايشان عمل نمودهايد، و عملاً مقلد ايشان، هرچند در بعضى از احکام، بودهايد، در حال حاضر بقا بر تقليد حضرت امام (ره) در همه مسائل براى شما جايز است.
س 35: حکم بقا بر تقليد ميّت اگر اعلم باشد، چيست؟
ج: بقا بر تقليد ميّت در هر صورت جايز است. ولى سزاوار است که احتياط در بقا بر تقليد ميّتِ اعلم ترک نشود.
س 36: آيا در بقا بر تقليد ميّت، اجازه از مجتهد اعلم معتبر است و يا اجازه هر مجتهدى کافى است؟
ج: در جواز بقا بر تقليد ميّت، در صورتى که مورد اتّفاق فقها باشد، اجازه از اعلم واجب نيست.
س 37: شخصى که از امام راحل(قدّسسرّه) تقليد مىکرده و بعد از رحلت ايشان در بعضى از مسائل از مجتهد ديگرى تقليد کرده است، اکنون آن مجتهد نيز وفات نموده است، اين شخص چه تکليفى دارد؟
ج: مىتواند مانند گذشته، بر تقليد از امام(قدّسسرّه)، در مسائلى که از ايشان عدول نکرده، باقى بماند. همچنان که مخيّر است در مسائلى که عدول نموده بر فتواى مجتهد دوم باقى بماند و يا به مجتهد زنده عدول کند.
س 38: بعد از وفات امام راحل(قدّسسرّه) گمان مىکردم که بنا بر فتواى ايشان بقا بر تقليد ميّت جايز نيست، لذا مجتهد زنده ديگرى را براى تقليد انتخاب کردم. آيا مىتوانم بار ديگر به تقليد از امام راحل رجوع کنم؟
ج: رجوع به تقليد از امام(قدّسسرّه) بعد از عدول از ايشان به مجتهد زنده در مسائلى که عدول نمودهايد، جايز نيست، مگر اين که فتواى مجتهد زنده، وجوب بقا بر تقليد ميّت اعلم باشد، و شما معتقد باشيد که امام(ره) نسبت به مجتهد زنده اعلم است، که در اين صورت بقا بر تقليد امام (ره) واجب است.
س 39: آيا جايز است که در يک مسأله با وجود اختلاف در فتوا گاهى به فتواى مجتهد ميّت رجوع کنم و گاهى به فتواى مجتهد زنده اعلم؟
ج: بقا بر تقليد ميّت تا زمانى که به مجتهد زنده عدول نشده، جايز است و پس از عدول، رجوع مجدد به ميّت جايز نيست.
س 40: آيا بر مقلّدين امام راحل(قدّسسرّه) و کسانى که قصد بقا بر تقليد از ايشان را دارند، اجازه گرفتن از يکى از مراجع زنده واجب است؟ يا اين که اتّفاق اکثر مراجع و علماى اسلام بر جواز بقا بر ميّت کافى است؟
ج: با فرض اتّفاق علما، مبنى بر جواز بقا بر تقليد از ميّت، بقا بر تقليد امام(ره) جايز است و در اين مورد نيازى به رجوع به مجتهد معيّنى نيست.
دربارهی شخصیت ممتاز زهرای اطهر (ع)، گفتارها و نوشتارها و اظهارنظرها، چه از دوست و چه از دشمن- به ویژه دشمن دانا و با انصاف- بسیار فراوان است. در جهان اندیشه و علم و پژوهش، وجود ذیجود فاطمه (ع)، محور برخورد آراء و افکار گوناگون گردیده و میدانهای گستردهای را برای قلمفرساییهای پرشور ایجاد کرده است.
بسم الله الرحمن الرحيم
اميرالمؤمنين علی عليه السلام میفرمايد : " اول و ابتدای دين خداشناسی
است " . هر چيزی نقطه شروع و پايه و اساسی دارد و هنگامی به صورت
سازمانی محكم و پا بر جا و مفيد در میآيد كه از همان نقطه آغاز شده باشد
س 24: بعد از احراز صلاحيت مجتهدى براى مرجعيت تقليد به وسيله شهادت دو فرد عادل، آيا لازم است در اينباره از اشخاص ديگر نيز تحقيق کنم؟
ج: شهادت دو فرد عادل و اهل خبره بر صلاحيت و جامعالشرايط بودن مجتهد براى جواز تقليد از او کافى است و تحقيق از افراد ديگر لازم نيست.
س 25: راههاى انتخاب مرجع و به دست آوردن فتوا کدام است؟
ج: احراز اجتهاد و اعلميت مرجع تقليد به وسيله امتحان يا تحصيل يقين ولو از شهرت مفيدِ علم يا اطمينان، يا با شهادت دو نفر عادل از اهل خبره صورت مىگيرد.
راههاى به دست آوردن فتواى مجتهد عبارتند از:
1. شنيدن از خود مجتهد
2. شنيدن از دو يا يک فرد عادل
3. شنيدن از يک نفر مورد اطمينان
4. ديدن در رساله مجتهد، در صورتى که رساله وى مصون از اشتباه باشد.
س 26: آيا وکالت در انتخاب مرجع مثل وکالت پدر براى پسر و معلم براى شاگرد صحيح است؟
ج: اگر مراد از وکالت، سپردن وظيفه تحقيق و جستجو براى يافتن مجتهد جامعالشرايط به پدر، معلم، مربى و يا غير آنان باشد، اشکال ندارد و نظرشان در اين مورد اگر مفيدِ علم يا اطمينان و يا واجد شرايط بيّنه و شهادت باشد، از نظر شرعى معتبر و حجت است.
س 27: از تعدادى از علماء که خود مجتهد بودند، راجع به فرد اعلم سؤال شد. فرمودند که رجوع به فلان مجتهد دامت افاضاته باعث برائت ذمّه مىگردد. آيا با آنکه شخصاً اطلاع از اعلميت آن مجتهد ندارم و يا در اينباره شک دارم و يا اطمينان دارم که اعلم نيست، زيرا افراد ديگرى که با دليل و بينه مشابه اعلميت آنان ثابت شده است، وجود دارند، مىتوانم به گفته آنان اعتماد کرده و از آن مجتهد تقليد کنم؟
ج: اگر بيّنه شرعى بر اعلميت مجتهد جامعالشرايط اقامه شود، تا زمانى که بيّنه شرعى ديگرى که معارض آن باشد پيدا نشود، آن بيّنه حجت شرعى است و به آن اعتماد مىشود، اگر چه موجب حصول علم يا اطمينان نباشد، در اين صورت جستجو از بيّنه معارض و احراز عدم وجود آن لازم نيست.
س 28: آيا جايز است کسى که اجازه از مجتهد ندارد و در بعضى از موارد مرتکب اشتباه در نقل فتوا و احکام شرعى شده است، متصدى نقل فتواى مجتهد و بيان احکام شرعى شود؟ وظيفه ما در صورتى که اين شخص احکام را از روى رساله عمليه نقل مىکند، چيست؟
در تصدى نقل فتواى مجتهد و بيان احکام شرعى، اجازه داشتن شرط نيست، ولى کسى که دچار خطا و اشتباه مىشود، جايز نيست متصدى اين کار شود و اگر در موردى اشتباه کرد، چنانچه متوجه اشتباه خود شد، بر او واجب است شنونده را از آن اشتباه آگاه نمايد. به هر حال، بر مستمع جايز نيست تا اطمينان به صحّت گفتار گوينده پيدا نکرده، به نقل او عمل کند.
اگر يادتان باشد در كلاس اول ابتدايى اضافه بر صداى حرف ، صداهاى ديگرى هم به ما آمـوزش دادند و گفتند كه كلمه هاى فارسى به كمك آنها خوانده مى شوند. بعدها كه به كلاس هـاى بـالاتـر رفـتـيـم ديـگـر نـيازى به آوردن بعضى از آنها نبود چرا كه از معناى كلمه ها مى توانستيم بفهميم كه بايد با چه صداهايى خوانده شوند.
رسول اكرم و دو حلقه جمعيت
رسول اكرم " ص " وارد مسجد مسجد مدينه شد ، چشمش به دو
اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود ، و هر دستهای حلقهای تشكيل
داده سر گرم كاری بودند : يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به
تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظر
گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد . به كسانی كه همراهش بودند رو
كرد و فرمود : " اين هر دو دسته كار نيك میكنند و
بر خير و سعادتمند " . آنگاه جملهای اضافه كرد : " لكن من برای تعليم و
داناكردن فرستاده شدهام " ، پس خودش به طرف همان دسته كه به كار
تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست.
مردی كه كمك خواست
به گذشته پرمشقت خويش میانديشيد ، به يادش میافتاد كه چه روزهای تلخ
و پر مرارتی را پشت سر گذاشته ، روزهايی كه حتی قادر نبود قوت روزانه
زن و كودكان معصومش را فراهم نمايد . با خود فكر میكرد كه چگونه يك
جمله كوتاه - فقط يك جمله - كه در سه نوبت پرده گوشش را نواخت ، به
روحش نيرو داد و مسير زندگانيش را عوض كرد ، و او و خانوادهاش را از
فقر و نكبتی كه گرفتار آن بودند نجات داد .
او يكی از صحابه رسول اكرم بود . فقر و تنگدستی براو چيره شده بود . در
يك روز كه حس كرد ديگر كارد به استخوانش رسيده ، با مشورت و پيشنهاد
زنش تصميم گرفت برود ، و
وضع خود را برای رسول اكرم شرح دهد ، و از آن حضرت استمداد مالی كند .
با همين نيت رفت ، ولی قبل از آنكه حاجت خود را بگويد اين جمله از
زبان رسول اكرم به گوشش خورد : " هركس از ما كمكی بخواهد ما به او
كمك میكنيم ، ولی اگر كسی بینيازی بورزد و دست حاجت پيش مخلوقی دراز
نكند ، خداوند او را بینياز میكند " . آن روز چيزی نگفت ، و به خانه
خويش برگشت . باز با هيولای مهيب فقر كه همچنان بر خانهاش سايه افكنده
بود روبرو شد ، ناچار روز ديگر به همان نيت به مجلس رسول اكرم حاضر شد
، آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنيد : " هركس از ما كمكی
بخواهد ما به او كمك میكنيم ، ولی اگر كسی بی نيازی بورزد خداوند او را
بینياز میكند " . اين دفعه نيز بدون اينكه حاجت خود را بگويد ، به خانه
خويش برگشت . و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعيف و بيچاره و
ناتوان میديد ، برای سومين بار به همان نيت به مجلس رسول اكرم رفت ،
باز هم لبهای رسول اكرم به حركت آمد ، و با همان آهنگ - كه به دل قوت و به روح اطمينان
میبخشيد - همان جمله را تكرار كرد .
اين بار كه آن جمله را شنيد ، اطمينان بيشتری در قلب خود احساس كرد .
حس كرد كه كليد مشكل خويش را در همين جمله يافته است . وقتی كه خارج
شد با قدمهای مطمئنتری راه میرفت . با خود فكر میكرد كه ديگر هرگز به
دنبال كمك و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تكيه میكنم و از نيرو
و استعدادی كه در وجود خودم به وديعت گذاشته شده استفاده میكنم ، واز او
میخواهم كه مرا در كاری كه پيش میگيرم موفق گرداند و مرا بی نياز سازد .
با خودش فكر كرد كه از من چه كاری ساخته است ؟ به نظرش رسيد عجالة
اين قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هيزمی جمع كند و بياورد و
بفروشد . رفت و تيشهای عاريه كرد و به صحرا رفت ، هيزمی جمع كرد و
فروخت . لذت حاصل دسترنج خويش را چشيد . روزهای ديگر به اينكار ادامه
داد ، تا تدريجا توانست از همين پول برای خود تيشه و حيوان و ساير لوازم كار را بخرد .
باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمايه و غلامانی شد .
روزی رسول اكرم به او رسيد و تبسم كنان فرمود : " نگفتم ، هركس از ما
كمكی بخواهد ما به او كمك میدهيم ، ولی اگر بینيازی بورزد خداوند او را
بی نياز میكند.
خواهش دعا
شخصی باهيجان و اضطراب ، به حضور امام صادق " ع " آمد و گفت :
" درباره من دعايی بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد ، كه
خيلی فقير و تنگدستم " .
امام : " هرگز دعا نمیكنم " .
- " چرا دعا نمیكنيد ؟ ! "
" برای اينكه خداوند راهی برای اينكار معين كرده است ، خداوند امر
كرده كه روزی را پیجويی كنيد ، و طلب نماييد . اما تو میخواهی در خانه
خود بنشينی ، و با دعا روزی را به خانه خود بكشانی.
بستن زانوی شتر
قافله چندين ساعت راه رفته بود . آثار خستگی در سواران و در مركبها
پديد گشته بود . همينكه به منزلی رسيدند كه آنجا آبی بود ، قافله فرود
آمد . رسول اكرم نيز كه همراه قافله بود ، شتر خويش را خوابانيد و پياده
شد . قبل از همه چيز ، همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و
مقدمات نماز را فراهم كنند .
رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد ، به آن سو كه آب بود روان شد ، ولی
بعد از آنكه مقداری رفت ، بدون آنكه با احدی سخنی بگويد ، به طرف مركب
خويش بازگشت . اصحاب و ياران با تعجب باخود میگفتند آيا اينجا را
برای فرود آمدن نپسنديده است و میخواهد فرمان حركت
بدهد ؟ ! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود . تعجب جمعيت
هنگامی زياد شد كه ديدند همينكه به شتر خويش رسيد ، زانوبند را برداشت
و زانوهای شتر را بست ، و دو مرتبه به سوی مقصد اولی خويش روان شد .
فريادها از اطراف بلند شد : " ای رسول خدا ! چرا مارا فرمان ندادی كه
اين كار را برايت بكنيم ، و به خودت زحمت دادی و برگشتی ؟ ما كه با
كمال افتخار برای انجام اين خدمت آماده بوديم " .
در جواب آنها فرمود : " هرگز از ديگران در كارهای خود كمك نخواهيد ،
و بديگران اتكا نكنيد ، ولو برای يك قطعه چوب مسواك باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين ، باری الخلائق اجمعين ، و الصلاه و السلام علی
عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابیالقاسم محمد
و آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم :
« ان الله اشتری من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون
فی سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فی التوريه و الانجيل و
القرآن و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذی بايعتم به و ذلك
هو الفوز العظيم 0 التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون
الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و
بشر المومنين »( 1 ) .
بحث ما درباره عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسينی است
. اولا بحث درباره اينست كه آيا اين عنصر در نهضت حسينی دخالت داشته
است يا نه ؟ و به عبارت ديگر آيا يكی از چيزهايی كه امام حسين ( ع ) را
وادار به اين حركت و
1
نهضت كرد ، امر به معروف و نهی از منكر بود يا نه ؟ و ثانيا درجه
دخالت اين عنصر در اين نهضت چه اندازه است ؟
همه میدانيم كه فلسفه عزاداری و تذكر امام حسين عليه السلام كه به توصيه
ائمه اطهار سال به سال بايد تجديد شود ، به خاطر آموزندگی آن است ، به
خاطر آن است كه يك درس تاريخی بسيار بزرگ است . برای اينكه يك درس
را انسان مورد استفاده خودش قرار بدهد ، اول بايد آن درس را بفهمد و حل
كند .
امشب من درباره مجموع عناصری كه در نهضت حسينی موثر بودهاند به طور
اجمال بحث میكنم ، سپس درباره امر به معروف و نهی از منكر كه عنصر
اصلی اين نهضت است ، بحث بيشتر و مبسوط تر و مشروح تری میكنم .
در نهضت حسينی عوامل متعددی دخالت داشته است ، و همين امر سبب شده
است كه اين حادثه با اينكه از نظر تاريخی و وقايع سطحی ، طول و تفصيل
زيادی ندارد ، از نظر تفسيری و از نظر پی بردن و به ماهيت اين واقعه
بزرگ تاريخی ، بسيار بسيار پيچيده باشد . يكی از علل اينكه تفسيرهای
مختلفی درباره اين حادثه شده و احيانا سوء استفادههايی از اين حادثه عظيم
و بزرگ شده است ، پيچيدگی اين داستان است از نظر عناصری كه در به وجود
آمدن اين حادثه موثر بودهاند . ما در اين حادثه به مسائل زيادی بر
میخوريم : در يك جا سخن از بيعت خواستن از امام حسين و امتناع امام از
بيعت كردن است . در جای ديگر دعوت مردم كوفه از امام و پذيرفتن امام
اين دعوت راست . در جای ديگر ، امام به طور كلی بدون توجه به مسئله
بيعت خواستن و امتناع از بيعت و
2
بدون اينكه اساسا توجهی به اين مسئله بكند كه مردم كوفه از او بيعت
خواستهاند ، او را دعوت كردهاند يا نكردهاند ، از اوضاع زمان و وضع
حكومت وقت ، انتقاد می كند ، شيوع فساد را متذكر میشود ، تغيير ماهيت
اسلام را يادآوری میكند ، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيان
مینمايد ، و آنوقت میگويد وظيفه يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل
چنين حوادثی ساكت نباشد .
در اين مقام میبينيم امام نه سخن از بيعت میآورد و نه سخن از دعوت .
نه سخن از بيعتی كه يزيد از او میخواهد ، و نه سخن از دعوتی كه مردم كوفه
از او كردهاند . قضيه از چه قرار است ؟ آيا مسئله ، مسئله بيعت بود ؟
آيا مسئله مسئله دعوت بود ؟ آيا مسئله ، مسئله اعتراض و انتقاد و يا
شيوع منكرات بود ؟ كداميك از اين قضايا بود ؟ اين مسئله را ما بر چه
اساسی توجيه كنيم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بينی ميان عصر امام يعنی
دوره يزيد با دورههای قبل بوده ؟ بالخصوص با دوره معاويه كه امام حسن
عليه السلام با معاويه صلح كرد ولی امام حسين عليه السلام به هيچ وجه سر
صلح با يزيد نداشت و چنين صلحی را جايز نمیشمرد .
حقيقت مطلب اين است كه همه اين عوامل ، موثر و دخيل بوده است .
يعنی همه اين عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه اين عوامل عكسالعمل
نشان داده است . پارهای از عكس العملها و عملهای امام بر اساس امتناع
از بيعت است ، پارهای از تصميمات امام بر اساس دعوت مردم كوفه است
و
3
پارهای بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهايی كه در آن زمان به هر حال
وجود داشته است . همه اين عناصر ، در حادثه كربلا كه مجموعهای است از
عكس العملها و تصميماتی كه از طرف وجود مقدس اباعبدالله عليه السلام
اتخاذ شده دخالت داشته است .
ابتدا درباره مسئله بيعت بحث میكنيم كه اين عامل چقدر دخالت داشت و
امام در مقابل بيعت خواهی چه عكس العملی نشان داد و تنها بيعت خواستن
برای امام چه وظيفهای ايجاب میكرد ؟
همه شنيدهايم كه معاويه بن ابی سفيان با چه وضعی به حكومت و خلافت
رسيد . بعد از آنكه اصحاب امام حسن عليه السلام آنقدر سستی نشان دادند ،
امام حسن يك قرارداد موقت با معاويه امضاء میكند نه بر اساس خلافت و
حكومت معاويه ، بلكه بر اين اساس كه معاويه اگر میخواهد حكومت كند
برای مدت محدودی حكومت كند و بعد از آن مسلمين باشند و اختيار خودشان ،
و آن كسی را كه صلاح میدانند ، به خلافت انتخاب كنند ، و به عبارت ديگر
به دنبال آن كسی كه تشخيص میدهند [ صلاحيت خلافت را دارد ] و از طرف
پيغمبر اكرم منصوب شده است ، بروند . تا زمان معاويه مسئله حكومت و
خلافت ، يك مسئله موروثی نبود ، مسئلهای بود كه درباره آن تنها دو طرز
فكر وجود داشت . يك طرز فكر اين بود كه خلافت ، فقط و فقط شايسته كسی
است كه پيغمبر به امر خدا او را منصوب كرده باشد . و فكر ديگر اين بود
كه مردم حق دارند خليفهای برای خودشان انتخاب كنند .
الحمد لله رب العالمين باریء الخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علی
عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابیالقاسم محمد
صلی الله عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم :
« فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن
مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »( 1 ) .
موضوع بحث ، تحريفات در واقعه تاريخی كربلاست . در بازگوئی اين واقعه
بزرگ ، تحريفاتی صورت گرفته است . لهذا اين بحث را در چهار فصل خلاصه
میكنيم . فصل اول در اطراف معنی تحريف و انواع تحريفاتی كه در دنيا
وجود دارد و اشاره به اينكه انواع
1
تحريفات در حادثه تاريخی عاشورا واقع شده است . فصل دوم درباره عوامل
تحريف است ، يعنی بطور كلی در قضايای دنيا كه تحريف صورت میگيرد ، به
چه علت صورت میگيرد ، چرا بشر حوادث و قضايا و احيانا شخصيتها را
تحريف میكند ؟ مخصوصا در نقل حادثه كربلا ، چه عواملی دخالت داشته است
كه تحريفاتی در اين قضيه واقع شود . فصل سوم عبارت است از توضيحی
درباره تحريفاتی كه در همين داستان و حادثه تاريخی صورت گرفته است .
فصل چهارم در اطراف وظائف ما ، اعم از علماء و توده مسلمانان میباشد .
بحث اول درباره معنی تحريف است . تحريف يعنی چه ؟ تحريف در زبان
عربی از ماده حرف است ، يعنی منحرف كردن چيزی از مسير و وضع اصلی خود
كه داشته است يا بايد داشته باشد . به عبارت ديگر تحريف نوعی تغيير و
تبديل است ، ولی تحريف مشتمل بر چيزی است كه كلمه تغيير و تبديل نيست
. شما اگر كاری كنيد كه جملهای ، نامهای ، شعر و عبارتی آن مقصودی را كه
بايد بفهماند ، نفهماند و مقصود ديگری را بفهماند ، میگويند شما اين
عبارت را تحريف كردهايد . مثلا شما گاهی مطلبی يا حرفی را به يك نفر
میگوئيد ، بعد آن شخص سخن شما را در جای ديگری نقل میكند ، پس از آن
كسی به شما میگويد فلانی از قول شما چنين چيزی نقل میكرد ، شما میفهميد كه
آنچه شما گفته بوديد با آنچه كه او نقل كرده خيلی متفاوت است . او
سخنان شما را كم و زياد كرده است ، قسمتی از حرفهای شما كه مفيد مقصود
شما بوده است را حذف كرده و قسمتهايی از خود به آن افزوده است ،
2
در نتيجه سخن شما مسخ شده و چيز ديگری از آب در آمده است . آن وقت شما
میگوئيد اين آدم حرف مرا تحريف كرده است . مخصوصا اگر كسی در سندهای
رسمی دست ببرد ، میگويند سند را تحريف كرده است . اينها مثالهائی بود
برای روشن شدن معنی كلمه تحريف و اين كلمه بيش از اين احتياج به توضيح
ندارد . حال به شرح انواع تحريف میپردازيم :
تحريف انواعی دارد كه مهمترين آنها عبارت است از : تحريف لفظی و
تحريف معنوی . تحريف لفظی اين است كه ظاهر مطلبی را عوض كنند ، مثلا
از يك گفتار عبارتی حذف شود يا به آن عبارتی اضافه شود ، و يا جملهها
را چنان پس و پيش كنند كه معنی آن فرق كند ، يعنی در ظاهر و در لفظ
گفتار تصرف كنند .
تحريف معنوی اين است كه شما در لفظ تصرف نمیكنيد ، لفظ همان است كه
بوده ، ولی آن را طوری معنی میكنيد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است .
آن را طوری معنی میكنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصلی
گوينده .
قرآن كريم كلمه تحريف را مخصوصا در مورد يهوديها بكار برده و با ملاحظه
تاريخ معلوم میشود كه اينها قهرمان تحريف در طول تاريخ هستند . نمیدانم
اين چه نژادی است كه تمايل عجيبی به قلب حقايق و تحريف دارد لهذا
هميشه كارهايی را در اختيار میگيرند كه در آنها بشود حقايق را تحريف و
قلب كرد . من شنيدهام بعضی از همين خبر گزاريهای معروف دنيا كه راديوها
و روزنامهها هميشه از اينها نقل
3
میكنند منحصرا در دست يهوديهاست . چرا ؟ برای اينكه بتوانند قضايا را
در دنيا آن طوری كه دلشان میخواهد منعكس كنند و قرآن چه عجيب درباره
اينها حرف میزند . اين خصيصه يهوديان كه تحريف است ، در قرآن بصورت
يك خصيصه نژادی شناخته شده است . در يكی از آيات قرآن در سوره بقره
میفرمايد : « افتطمعون ان يؤمنوا لكم »ای مسلمانان آيا شما طمع بستيد كه
اينها به شما راست بگويند ؟ اينها همانها هستند كه با موسی میرفتند و
سخن خدا را میشنيدند اما وقتی كه برمیگشتند تا در ميان قومشان نقل كنند
آن را زير و رو میكردند .
« افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم
يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون »( 1 ) .
تحريف هم كه میكردند ، نه از باب اينكه نمیفهميدند و عوضی بازگو
میكردند ، نه ، اينها ملت باهوشی هستند و خوب هم میفهميدند ، اما در
عين اينكه خوب میفهميدند معذلك حرفها را ، سخنان را به گونهای ديگر
برای مردم بيان میكردند . تحريف همين است . يعنی پيچ دادن ، كج كردن
چيزی ، از مسير اصلی منحرف كردن . اينها در كتب الهی تحريف كردند .
قرآن در اين مورد در بسياری از جاها يا كلمه تحريف را آورده و يا به
صورت ديگری مطلب را بيان كرده است . ولی مفسرين ذكر كردهاند كه تحريفی
كه قرآن میگويد اعم از تحريف
«فُزْتُ وَ رَبِّ الکَعْبِة».
بیتو کوچه کوچه چشمانمان ابریست و سایههای غمانگیز یتیمی و تنهایی، چشمان کوفه را به گریه میخواند:
گام بر سپیده میگذاری و میگذری از لحظههای روشن چشمهای غمگین شهر.
هیچچیز تاریکی اندوه محراب را روشن نمیکند؛ هیچ چیز جز خورشید به خون نشسته پیشانی روشن تو.
چشمهای کوفه میبارد اندوه سرشار نبودنت را.
چشمهای کوفه میبارد فراق مردی را که امیرمؤمنان بود و پدر مهربان یتیمان؛ او که قلبی به بزرگی عشق داشت و کلامش نهج بلاغتی بود، چراغ راه عاشقانش.
شهر، پیراهن عزا به تن دارد و آسمان میبارد اندوهش را. بوی غم برمیخیزد از خاک بارانخورده و تو چون پرندهای، هر لحظه در آسمان اوج میگیری.
تو میگذری و چشمهای شهر یتیم میماند.
تو میگذری و اوج میگیری تا هرچه ستاره، هر چه خورشید.
سؤال 9: آيا تقليد از مجتهدى که متصدى مقام مرجعيت نبوده و رساله عمليه هم ندارد، جايز است؟ پاسخ: در صحّت تقليد از مجتهد جامعالشرايط، تصدّى مرجعيت يا داشتن رساله عمليه شرط نيست، لذا اگر براى مکلّفى که قصد تقليد از او را دارد، ثابت شود که وى مجتهد جامعالشرايط است، تقليد اشکال ندارد.
سؤال 10: آيا تقليد از کسى که در يکى از ابواب فقه مثل نماز و روزه به درجهى اجتهاد رسيده، جايز است؟ پاسخ:فتواى مجتهد متجزّى که تنها در برخى ابواب فقهى داراى فتوا و نظر اجتهادى است براى خودش حجت است، ولى جواز تقليد ديگران از او محل اشکال است؛ اگر چه جواز آن بعيد نيست.
سؤال 11: آيا تقليد از علماى کشورهاى ديگر که دسترسى به آنان امکان ندارد، جايز است؟ پاسخ: در تقليد از مجتهد جامعالشرايط شرط نيست که مجتهد اهل کشور مکلّف و يا ساکن در محل سکونت او باشد.
سؤال 12: آيا عدالت معتبر در مجتهد و مرجع تقليد با عدالت معتبر در امام جماعت از حيث شدّت و ضعف تفاوت دارد؟ پاسخ:با توجه به حسّاسيّت و اهميت منصب مرجعيت در فتوا، بنا بر احتياط واجب، شرط است که مجتهدِ مرجع تقليد علاوه بر عدالت، قدرت تسلّط بر نفس سرکش را داشته و حرص به دنيا نداشته باشد.
سؤال 13: اين که گفته مىشود بايد از مجتهدى تقليد نمود که عادل باشد، مقصود از عادل چه کسى است؟ پاسخ: عادل کسى است که پرهيزگارى او به حدى رسيده باشد که از روى عمد مرتکب گناه نشود.
سؤال 14: آيا اطلاع از اوضاع زمان و مکان از شرايط اجتهاد است؟ پاسخ: ممکن است اين شرط در بعضى از مسائل دخيل باشد.
سؤال:15 بنا بر نظر حضرت امام راحل(قدّسسرّه) مرجع تقليد بايد علاوه بر علم به احکام عبادات و معاملات، نسبت به همه امور سياسى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى و رهبرى، عالم و آگاه باشد. ما در گذشته مقلّد حضرت امام بوديم، بعد از رحلت ايشان با راهنمايى تعدادى از علما و تشخيص خودمان لازم دانستيم به جنابعالى رجوع نموده و از شما تقليد کنيم تا بين مرجعيت و رهبرى جمع کرده باشيم، نظر شما در اين مورد چيست؟ پاسخ:شرايط صلاحيت مرجعيت تقليد، در تحرير الوسيله و رسالههاى ديگر به تفصيل ذکر شده است، و تشخيص فرد شايسته تقليد موکول به نظر خود مکلّف است.
سؤال 16: آيا در تقليد، اعلمّيت مرجع شرط است يا خير؟ معيار و ملاک اعلميّت چيست؟ پاسخ: در مسائلى که فتواى اعلم با فتواى غير اعلم اختلاف دارد، احتياط آن است که از اعلم تقليد کند و ملاک اعلميت اين است که آن مرجع نسبت به ساير مراجع قدرت بيشترى بر شناخت حکم الهى داشته باشد و بهتر بتواند احکام شرعيه را از أدلّه استنباط کند و همچنين نسبت به اوضاع زمان خود به مقدارى که در تشخيص موضوعات احکام و ابراز نظر فقهى مؤثر است، آگاهتر باشد.
سؤال17 : آيا تقليد کسى که از جهت احتمال عدم وجود شرايط معتبر تقليد در مجتهد اعلم، از مجتهد غير اعلم تقليد کرده است، محکوم به بطلان است؟ پاسخ: بنا بر احتياط، تقليد از غير اعلم در مسائل مورد اختلاف، به مجرد احتمال عدم وجود شرايط معتبر در اعلم، جايز نيست.
سؤال:18 اگر ثابت شود که تعدادى از علما در بعضى از مسائل اعلم هستند، يعنى هر کدام از آنان در مسأله معيّنى اعلم باشند، آيا تقليد از هر يک از آنان جايز است؟ پاسخ: تبعيض در تقليد اشکال ندارد و اگر اعلميّت هر يک از آنان در مسائلى که مکلف بنا دارد در آن مسائل از او تقليد کند محرز شود، بنا بر احتياط، تبعيض در تقليد در صورت اختلاف فتوا در مسائل مورد نياز مقلّد، واجب است.
سؤال 19: آيا با وجود اعلم، تقليد از غير اعلم جايز است؟ پاسخ: در مسائلى که فتواى غير اعلم مخالفِ فتواى اعلم نباشد، رجوع به غير اعلم اشکال ندارد.
سؤال 20: نظر جنابعالى در اشتراط اعلميت مرجع تقليد چيست و دليل آن کدام است؟ پاسخ:در صورت تعدّد فقهاى جامعالشرايط و اختلاف آنان در فتوا، بنا بر احتياط واجب، مکلّف بايد از اعلم تقليد نمايد، مگر آنکه احراز شود که فتواى وى مخالف احتياط است و فتواى غير اعلم موافق با احتياط. و دليل وجوب تقليد از اعلم بناى عقلا و حکم عقل است، زيرا که اعتبار فتواى اعلم براى مقلد يقينى و اعتبار قول غير اعلم احتمالى است.
سؤال 21: از چه کسى بايد تقليد کنيم؟ پاسخ: از مجتهدى که جامع شرايطِ فتوا و مرجعيت است، و بنا بر احتياط بايد اعلم هم باشد.
سؤال 22: آيا تقليد ابتدايى از ميّت جايز است؟ پاسخ: در تقليد ابتدايى، احتياط در تقليد از مجتهد زنده و اعلم نبايد ترک شود.
سؤال 23: آيا تقليد ابتدايى از مجتهد ميّت، متوقف بر تقليد از مجتهد زنده است؟ پاسخ: تقليد ابتدايى از مجتهد ميّت يا بقا بر تقليد او بايد به تقليد از مجتهد زنده و اعلم باشد
سؤال 1: آيا تقليد، صرفاً يک مسأله عقلى است يا ادلّه شرعى نيز دارد؟ پاسخ: تقليد، ادلّه شرعى دارد و عقل نيز حکم مىکند که شخص ناآگاه به احکام دين بايد به مجتهد جامعالشرايط مراجعه کند.
سؤال 2: به نظر شريف حضرتعالى، عمل به احتياط بهتر است يا تقليد؟ پاسخ: چون عمل به احتياط مستلزم شناسايى موارد و چگونگى احتياط و صرف وقت بيشتر است، بهتر آن است که مکلّف در احکام دين از مجتهد جامع الشرايط تقليد کند.
سؤال 3: قلمرو احتياط در احکام دين در بين فتاواى فقها چه اندازه است؟ آيا رعايت آراى فقيهان گذشته نيز لازم است؟ پاسخ: مراد از احتياط در موارد آن، رعايت همه احتمالات فقهى است؛ به طورى که مکلّف مطمئن شود که به وظيفه خود عمل کرده است.
سؤال 4: دخترم به زودى به سن تکليف مىرسد و بايد براى خود مرجع تقليدى انتخاب کند، اما درک مسأله تقليد براى او دشوار است، وظيفه ما نسبت به او چيست؟ پاسخ: اگر وى به تنهايى نمىتواند وظيفه شرعى خود را در اينباره تشخيص دهد، وظيفه شما ارشاد و راهنمايى اوست.
سؤال 5: نزد فقها معروف است که تشخيص موضوعات احکام به عهده خود مکلّف است و وظيفه مجتهد تشخيص حکم است، ولى در عين حال مجتهدين در بسيارى موارد، در تشخيص موضوعات احکام نيز اظهار نظر مىکنند، آيا متابعت از نظر مجتهد در موضوع نيز واجب است؟ پاسخ: تشخيص موضوع، موکول به نظر خود مکلّف است و متابعت از مجتهد در تشخيص موضوع واجب نيست، مگر آنکه به آن تشخيص اطمينان پيدا کند و يا موضوع از موضوعاتى باشد که تشخيص آن نياز به استنباط دارد.
سؤال 6: آيا کسى که در آموختن احکام دينىِ مورد نياز خود کوتاهى مىکند، گناهکار است؟ پاسخ: اگر نياموختن احکام به ترک واجب يا ارتکاب حرام بيانجامد، گناهکار است.
سؤال 7: گاهى از افراد کم اطلاع از مسائل دينى درباره مرجع تقليد شان پرسش مىشود، مىگويند نمىدانيم، يا اظهار مىدارند که از فلان مجتهد تقليد مىکنيم، ولى عملاً التزامى به خواندن رساله آن مجتهد و عمل به فتاواى او ندارند، اعمال اينگونه افراد چه حکمى دارد؟ پاسخ: اگر اعمال آنان موافق احتياط يا مطابق با واقع يا با نظر مجتهدى باشد که وظيفه دارند از او تقليد کنند، محکوم به صحّت است.
سؤال 8: با توجه به اينکه در مسائلى که مجتهد اعلم قائل به وجوب احتياط است، مىتوانيم به مجتهد اعلم بعد از وى مراجعه کنيم، اگر اعلم بعد از او نيز قائل به وجوب احتياط در مسأله باشد، آيا رجوع به اعلم بعد از او جايز است؟ و اگر فتواى مجتهد سوم هم همانگونه بود، آيا مىتوان به اعلم بعد از آنان مراجعه کرد؟ و همينطور...، لطفاً اين مسأله را توضيح دهيد. پاسخ: در مسائلى که مجتهد اعلم فتوا ندارد، رجوع به مجتهدى که در آن مسأله احتياط نکرده است و فتواى صريح دارد، با رعايت ترتيب الاعلم فالاعلم، اشکال ندارد
قرآنکتاب آسمانی دین اسلام است. به باور مسلمانان قرآن به صورت وحی از سوی خداوند نازل گردیده و «معجزهمحمد» و یکی از موارد اشاره شده در حدیث ثقلین است. در باور مسلمانان، این کتاب در یک دورهٔ ۲۳ ساله از جانب خدا و از طریق جبرئیل بر محمد، که او را آخرین پیامبر میخوانند، فروفرستاده شدهاست.
قرآن دارای دو ویژگی خاص است: یکی این که از جانب خدا بر محمد امین نازل شده و دیگری این که جنبه خارقالعاده بودن و معجزه بودن در آن رعایت شده است. بنابراین تمام آن چه بر محمد امین نازل شده (وحی)، قرآن نیست، بلکه بخشی از آن به نام حدیث قدسی شناخته میشود که از جانب پروردگار آمده اما از ادبیات خارقالعادهای برخوردار نیست.[۱]
قرآن دارای ۳۰ جزء، ۱۱۴ سوره و ۶۲۳۶(عدد کوفی)=۶۲۲۶(عدد شامی)=۶۲۱۴(عدد مدنی)=۶۲۰۴(عدد بصری) آیه است
تصویر سوره فاتحه. خطاط حتات عزیز افندی (۱۹۳۴)
به باور کسانی که به فرازمینی بودن این کتاب اعتقاد دارند «قرآن رساترین بیان است و از نظر موسیقی و وزن لفظی، در لغات و جملاتش نشانههای وحیانی ربانی مشهود است. وزنش نه وزن شعر است نه نثر، بلکه هر دو و برتر از هر دو است، در حدّی که در توان غیر خدا نیست، وزن و لفظ آن به گونهای تناسب و انسجام با معنا دارد که گوئی معناهایش در آن تجسم یافته است.»[۲]
مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود میدانند و از آن با افزودن القابی چون «کریم» و «مجید» یاد میکنند. قرآن، خود را به نامهای «لوح حفاظتشده» ((به عربی: «اللَوح المحفوظ»)[۳])، ذکر و فرقان میخواند.∗.
متن حاضر توضيحي نسبتاً فشرده و مختصر از «قواعد تجويدي» است که جهت علاقمندان به فراگيري فن شريف قرائت قرآن کريم - که مرحله روخواني و روانخواني را با موفقيت پشت سر گذاشته اند- تدوين گشته است.
هر انسان طبیعی در حدود ۳/۱ عمر خود را در خواب به سر می برد و تاثیر خواب بر روان و جسم انسان از دانسته های مسلم علم پزشکی است . به طوری که امروزه تغییرات خواب انسان از پیش آگهی های مهم و قابل توجه در زمینه ابتلا به بیماریها ، به حساب می آید.
به عنوان مثال ، در اشخاص مبتلا به افسردگی ، میزان خواب به نحو چشمگیری، افزایش و یا به ندرت ، کاهش پیدا می کند . تغییرات خواب انسان در بیماریهای جسمی نیز بسیار چشمگیر است به خصوص اگر تاثیر ناراحتی های روان انسان بر جسم او را در نظر داشته باشیم و به یاد آوریم که بیش از ۶۰ درصد مراجعه کنندگان به بیمارستانهای عمومی ، در واقع از یک مشکل روانی رنج می برند.
به این ترتیب ایجاد بهداشت خواب ، در واقع یک رکن مهم بهداشت روانی و جسمی به حساب می آید و هر عاملی که در تنظیم بهداشت خواب موثر باشد ، پیشگیری کننده و حتی درمانگر بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی است .
امروزه ، نخستین اصلی که در ایجاد بهداشت خواب ، توسط جدیدترین منابع علمی دنیا توصیه می شود “ بیدار شدن هر صبح سر یک موقع مشخص از خواب است .”
یک نگاه کلی به جدول اوقات شرعی ، نشان می دهد ، که وقت نماز صبح ، در تمام طول سال ، با در نظر گرفتن تغییرات ناشی از حرکات وضعی و انتقالی زمین ، زمان ثابتی است و اقامه کننده نماز صبح ، با برخاستن پس از اذان در واقع اساسی ترین گام را در جهت رعایت بهداشت خواب و در نتیجه آن ، سلامت بدنی و تعادل روانی برداشته است .
پيامبر اسلام (ص) فرمود: كربلا پاكترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگترين بقعهها است و الحق كه كربلا از بساطهاى بهشت است.
شخصيت، قيام و نهضت امام حسين (ع) هميشه در كلام معصومين (ع) وجود داشته است و عجب آنكه حتي معصومين پيش از امام حسين (ع) نيز اشاراتي به اين واقعه و سرزميني كه در آن مصائب عاشورا رخ داد، داشتهاند. در اين نوشتار 40 حديث در باره امام حسين (ع) كه در سايت آيتالله محمدتقي بهجت آمده، منتشر ميشود.
1- حريم پاك
عن النبى (ص) قال: ... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة. (1)
پيامبر اسلام (ص) در ضمن حديث بلندى مىفرمايد: كربلا پاكترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگترين بقعهها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.
2- سرزمين نجات
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يقبر ابنى بأرض يقال لها كربلا هى البقعة التى كانت فيها قبة الاسلام نجا الله التى عليها المؤمنين الذين امنوا مع نوح فى الطوفان. (2)
پيامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مىشود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا ياران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.
3- مسلخ عشق
قال على عليه السلام: هذا ... مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم ولا يلحقهم من كان بعدهم. (3)
حضرت على عليه السلام روزى گذرش از كربلا افتاد و فرمود: اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمىرسند.
4- عطر عشق
قال على عليه السلام: واها لك ايتها التربة ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب. (4)
اميرالمومنين عليه السلام خطاب به خاك كربلا فرمود: چه خوشبويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو به پا خيزند كه بدون حساب و بىدرنگ به بهشت روند.
5- ستاره سرخ محشر قال على بن الحسين عليه السلام: تزهر أرض كربلا يوم القيامة كالكوكب الدرى و تنادى انا ارض الله المقدسة الطيبة المباركة التى تضمنت سيدالشهداء و سيد شباب اهل الجنة. (5)
امام سجاد عليه السلام فرمود: زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مىدرخشد و ندا مىدهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.
ولادت
ثمره ازدواج مبارک علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام پنج فرزند به نام های حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن است.
بنابر آنچه که از امام صادق علیه السلام رسیده است «محسن» که آخرین فرزند زهرا بود، بر اثر تجاوز و هجوم دشمنان اسلام به خانه آن حضرت، در شکم مادر جان داد و به دنبال این حادثه دردناک و صدماتی که بر جسم فاطمه علیها السلام وارد آمد، آن حضرت بیماری شدید پیدا کرد و به شهادت رسید.
زینب، سومین فرزند مهد ولایت است که به احتمال قوی در سال ششم هجرت در مدینه چشم به جهان گشود.